زمان جاری : یکشنبه 17 تیر 1403 - 10:26 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 108
نویسنده پیام
armanblue آفلاین


ارسال‌ها : 10
عضویت: 22 /5 /1391
سن: 14
تشکرها : 3
تشکر شده : 2
پدر عاشقی بسوزه که منو به این روز انداخت / آخر خنده

من سرم توي كار خودم بود

بعد يه روز يه نفرو ديدم

اون اين شكلي بود

ما اوقات خوبي باهم داشتيم

من يه كادو مثل اين بهش دادم

وقتي اون كادومو قبول كرد من اينجوري شدم

ما تقريبا همه شب با هم گفتگو ميكرديم

وقتي ما دو تا رو توي اداره باهم ميديدن همه اينجوري بهمون نگاه ميكردن

و منم اينجوري بهشون جواب ميدادم

تا اينكه روز عشق،ديدم اون يه گل رز مثل همين داد به يه نفره ديگه

منم اينجوري موندم

بعد اينطوري گريه كردم

من هميشه به خودم اميدواري ميدادم

هميشه.

اما بعدش اينطوري شدم

و الانم كه اينطوري بدبخت شدم!!!


سه شنبه 24 مرداد 1391 - 06:10
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از armanblue به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: admin &
admin آفلاین



ارسال‌ها : 163
عضویت: 31 /3 /1391
محل زندگی: اشنویه
سن: 19
شناسه یاهو: samansam2020@yahoo.com
تشکرها : 5
تشکر شده : 5
پاسخ : 1 RE پدر عاشقی بسوزه که منو به این روز انداخت

به اینم /آخر خنده اضافه کردم.

خیلی باحال بود.ایول


سه شنبه 24 مرداد 1391 - 11:42
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :